جدول جو
جدول جو

معنی درهم پیوستن - جستجوی لغت در جدول جو

درهم پیوستن(دَ / دِ شُ دَ)
آمیخته شدن و متصل گردیدن. (ناظم الاطباء). التکاک. (از منتهی الارب) ، به هم متصل ساختن. ترتیب دادن: مجدالدین محمود کفایت خویش درآن مبذول داشت ’وهدنه علی دخن’ صلحی درهم پیوست. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ هََ پَ / پِ وَ تَ / تِ)
آمیخته وسرشته و ممزوج شده. (ناظم الاطباء). ملساس. ململم. ملموم. (منتهی الارب) ، حصیربافی شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ پَ / پِ وَ تَ / تِ)
اختلاط و آمیختگی و اتصال مانند حصیر بهم بافته. (ناظم الاطباء). و رجوع به درهم پیوستن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
ائتلاف. تألف
لغت نامه دهخدا
(نَ)
با هم متصل شدن. ملحق شدن. بهم آمدن: ودیگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل بهم پیوستند. (کلیله و دمنه). هر دو شق بهم پیوست. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهم پیوستن
تصویر بهم پیوستن
چسبیدن دو چیز به یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در پیوستن
تصویر در پیوستن
متصل شدن، ملحق شدن
فرهنگ لغت هوشیار